شکوفه ی بهار نارنج ... بهدادشکوفه ی بهار نارنج ... بهداد، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

خاطرات من و باباش...!

یادداشت 116 مامانی و نینی گولو

شکوفه ی بهاری مامان شب یلدا خونمون بودیم ... سه نفری ... بابایی با دست پر اومد خونه و اصلانم نگفت که بریم خونه مامانت ... ما هم که حرف گوش کنه همسر جان !!! البته این روند تا ساعت 11 شب بود ... ساعت 11 جناب پدر پیشنهاد دادند که بریم خونه مامانت !!!!!!!!!! و بنده هم با یک جفت ابروی بالا انداخته و چشمان از تعجب گرد شده پاسخ دادم ... بعدشم خودمون شب یلدا گرفتیم .. و تنها نکته مهم این شب یلدا این بود که بابایی مهربون در جهت کنترل فشار خون مامان تند تند همه تخمه ها رو میخورد !! از پنجشنبه صبح شما گ ل پسری برای مامانت دلبری نکردی و حسابی مامانی رو نگران کردی . .. بعدشم اینقدر مامانی خواب الو شده بود که نگووووو ... با ...
3 دی 1390